سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی نامه کامل مقام معظم رهبری - بخش اول

زندگی نامه مقام معظم رهبری

میلاد آفتاب

حضرت آیت الله العظمی آقای سید علی خامنه ای (مد ظله العالی) در سال 1318  شمسی ، در مشهد مقدس  در خانواده ای روحانی پا به عرصه وجود گذاشت.

پدر ایشان آیت الله آقا حاج سید جواد از مجتهدین و علما محترم مشهد بود که سالهای طولانی صبحها در مسجد گوهرشاد و ظهرها و شب ها در مسجد بازار مشهد اقامه ی جماعت می نمود و تبلیغ دین می کرد.

جد معظم له آیت الله سید حسین خامنه ای از علمای آذربایجانی مقیم نجف بود. وی قبلا در محله ((خیابان تبریز)) اقامت داشت و سپس به نجف اشرف سفر کرده، در آنجا به درس و بحث اشتغال ورزیده بود، مردی پرهیزکار و اهل علم و تقوی و زهد که عمری را با قناعت گذراند.1

روحانی شهید، حاج شیخ محمد خیابانی شوهر عمه ی ایشان است که گر چه در قصبه خامنه از توابع تبریز به دنیا آمد ؛ ولی به علت این که در مسجد کریم خان در ((محله خیابان)) تبریز امام جماعت داشت ؛ به ((خیابانی)) مشهور شد. و از روحانیون مشهور و مبارز دوران مشروطه است و نماینده مردم تبریز در مجلس شورای ملی بود و علیه نابسامانی موجود قیام کرد و در تبریز شهید شد.

مادر معظم له، دختر آقا سید هاشم نجف آبادی ((میر دامادی)) از علمای معروف مشهد بود. وی زنی پاکدامن ، آشنا به مسائل اسلامی و متخلق به اخلاق الله بود.

روزهای آغازین کودکی ؛

دوران کودکی ایشان با تربیت پدری سخت گیر و مراقب اما به شدت مهربان و دوست داشتنی و مادری مهربانتر و دلسوز، در نهایت عسرت و تنگدستی سپری شد.

معظم له در این باره می گویند :

(( دوران کودکی بسیار در عسرت می گذشت، خاصه که کودکی من مصادف با ایام جنگ بود. با این که مشهد در کرانه ی جنگ واقع بود و همه چیز نسبت به شهرهای دیگر کشور در آن ، ارزان و فراوان بود، معهذا وضع خانواده ما به طوری بود که ما حتی همیشه نمی توانستیم نان گندم بخوریم و معمولا نان جو می خوردیم، گاه نان مخلوط جو- گندم و بندرت گندم .

من شبهایی از کودکی را به یاد می آورم که در منزل شام نداشتیم و مادر با پول خردی که بعضی از وقتها مادر بزرگم به من یا یکی از برادران و خواهرانم می داد، قدری کشمش یا شیر می خرید تا با نان بخوریم …))

معظم له درباره منزل پدری می فرماید:

((منزل پدری من که در آن متولد شده ام (تا 4- 5 سالگی من ) یک خانه حدود 60-70 متری در محله ای فقیر نشین از شهر مشهد بود که فقط یک اطاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه.

هنگامی که برای پدرم میهمان می آمد(و معمولا پدر بنابر این روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین می رفتیم تا میهمان برود لذا بعد عده ای که به پدر ارادتی داشتند. زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و منزل ما دارای سه اطاق شد.))

معظم له درباره نحوه ی لباس پوشیدنشان  می فرماید:

(( از نظر لباس هم وضع همین گونه بود. مادرم از لباسهای کنه پدرمان برای ما چیزی درست می کرد که یک چیز عجیب و غریبی بود ، نه لباده ، نه قبا ، یک چیز بلند تا زیر زانو و اغلب هم چند وصله می خورد. البته باید گفت که پدر هم لباسهایش را به این زودی عوض نمی کرد ، مثلا لباده داشت که حدود چهل سال آن را پوشید . ))

بسوی مکتب خانه و دبستان ؛

معظم له در سن 4- 5 سالگی به همراه برادر بزرگتر به مکتب خانه رفتند تا قرآن را بیاموزند ، بعد از مدتی هر دو را به مدرسه ابتدایی اسلامی أی به نام ((دارالتعلیم دیانتی)) فرستادند.

این نوع مدرسه ها پس از دوران خفقان رضا خانی توسط افراد متدین ایجاد شده بود و در آن بیشتر به تربیت دینی دانش آموزان توجه می شد و اجازه صدور گواهی و مدرک تحصیلی نداشت. در این مدرسه علاوه بر دروس معمولی دبستانها ، قرائت قرآن ، بحث هایی از حلیه المتقین و حساب سیاق و نصاب الصبیان آموزش داده می شد .

تشنه تر از تشنگی ؛

معظم له پس از پایان کلاس ششم این مدرسه، تصدیق ششم را دور از چشم پدر با رفتن به کلاس شبانه دریافت می دارد و سپس مخفیانه در کلاسهای دبیرستان نام نویسی کرده ، دوره متوسطه را طی دو سال به صورت جهشی می خوانند و دیپلم می گیرند.

تحصیل دروس حوزه ؛

معظم له علوم اسلامی را در همان مدرسه اسلامی ، ادبیات عرب را شروع می کنند. شرح امثله را نزد مادر خوانده بود. صرف میر و تصریف را نیز از پدر آموخته بودند و عوامل و انموذج را در مدرسه، نزد دو نفر از معلمین آنجا می آموزند . و سپس به مدرسه علوم دینیه ((سلیمان خان)) می روند و صمدیه و سیوطی و مقداری از مغنی را می خوانند .

شرایع را هم در درس پدر شرکت می کننند و هنگامی که به کتاب حج می رسند، پدر به ایشان می گویند که در درس شرح لمعه که به مبحث حج رسیده بود شرکت کننند و هم مباحثه با برادرشان بشوند. بعد از مدرسه سلیمان خان به مدرسه علوم دینیه نواب می روند و سطح را به پایان می رسانند. پس از آن در دروس خارج مرحوم آیت الله العظمی میلانی شرکت می نمایند.

آیت الله العظمی خامنه ای (مدظلله العالی ) این موفقیت را در سایه توجه و زحمات پدرشان می دانند و می گویند:

(( عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی  روحانیت ، پدرم  بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوق بودند… وقتی من دروس طلبگی روی آوردم ، اختلاف سنی من و پدرم خیلی زیاد بود. درست چهل و پنج سال ، علاوه بر آن پدرم مقام علمی بالایی داشت و مجتهدی با اجازه و شاگردانی در سطوح عالی تربیت کرده بود ، بنابراین سزاوار نبود که او با آن مقام علمی به من که دوره ابتدایی دروس اسلامی را می گذراندم، درس بدهد. حال و حوصله این گونه کارها را هم نداشت؛ اما بنابر علاقه ای که به تربیت ما داشت، هم به برادر بزرگتر و هم به من و هم بعدها به برادر کوچکترمان ، درس می داد و حق عظیمی از جهت تحصیلی و تربیتی به گردن همه ما برادران ، به ویژه بر من دارند ، چنان که اگر ایشان نمی بودند، من به موفقیتهای فراوانم در تحصیلات فقه و اصول نائل نمی شدم.

البته تا پیش از رفتن به قم، علاوه بر آن که نزد پدر درس می خواندم ، در درسهای عمومی حوزه مشهد نیز حاضر می شدم و تابستانها که این درسها تعطیل می شد، پدر درسهای تعطیلی ((اصطلاح در مورد درس ایام تعطیل)) به جای آن تعیین می فرمود و خود تدریس می کرد.

به همین دلیل من به خلاف اشخاصی که تنها در حوزه های عمومی درس می خواندند وقفه أی در تحصیل نداشتم و لذا در سن 16 سالگی بودم که تمام دروس سطح را خوانده و درس خارج را شروع کرده بودم.))2

برکرسی تدریس :

معظم له درباره تدریس در حوزه علمیه می فرماید:

((تدریس را از اولین روزهای طلبگی رسمی، یعنی بلافاصله بعد از تمام شدن دوره دبستان شروع کردم. اولین تدریس، کتاب امثله یا صرف میر بود که برای دو شاگرد بزرگسال از روضه خوانهای مشهد شروع کردم و تابستان 1337 که در مشهد بودم، کتابهایی از صرف، نحو،معانی،بیان ،اصول و فقه تدریس می کردم. در قم هم در کنار درسی که می خواندم، تدریس نیز می کردم.

در سال 1336 به قصد زیارت، به عتبات عالیات مشرف شدم. حوزه گرم نجف مرا تشویق به ماندن در آن کانون علمی می کرد، لذا مایل بودم در نجف بمانم . مدت کوتاه هم ماندم؛ اما پدرم با اقامتم در نجف موافقت نکرد و به مشهد بازگشتیم و در سال 1337 با اجازه به قم رفتم و تا سال 1343 در قم ماندم. در همان سال چون پدرم به دنبال عارضه چشم، بینایی خود را کاملا از دست داد، ناگریز به مشهد بازگشتم، گرچه حتی بعضی استادان بزرگ من در قم به شدت مخالف رفتنم بودند.

پس از برگشتن از قم به مشهد (در سال 1343 ) تدریس یکی از برنامه های اصلی و همیشگی ام بود و در طول این سالها تا (1356 سطوح عالیه، (مکاسب و کفایه) تفسیر و عقاید تدریس می کردم . ))